تاریخ قومیتهای مختلف در ایران زندگینامه تمدنهای فراموش شده ایران


سکاها که به تعلیمات زرتشت ایمان نیاورده بودند ، همچنان به معتقدات قبلی آریائیها عمل می کردند ، بخصوص دسته ای از آنها که تورانی نامیده می شدند با پیروان زرتشت جنگهای بسیاری کردند و زرتشت نیز به دست همین قوم کشته شد . با ورود اقوام ایرانی به فلات ایران ، آنان مدتها درگیر جنگ با ساکنان قدیمی این سرزمین بودند ، اما به تدریج با یکدیگر آشنا و همنشین شدند . این آشنایی و همنشینی هنگامی صورت گرفت که ایرانیان به عنوان نیروی غالب و پیروز در فلات ایران ساکن شده بودند . از آن پس ایرانیان به تدریج با دستاوردهای تمدنی و فرهنگی اقوام قدیمی ساکن در ایران آشنا شدند . از میان این اقوام ، ایلامیها به دلیل پیشرفتهای فرهنگی و تمدنی بسیار که داشتند از اهمیت بیشتری برخوردار بودند . در نتیجه پس از مدتی ایرانیان خط ، کشاورزی و شهرسازی را از آنان فرا گرفتند . یکی از علل تحول جامعه آریایی از زندگی شبانی به زندگی کشاورزی و تلاشهای زرتشت در این مورد ، آشنایی ایرانیان با تمدن و فرهنگ اقوام قدیمی ساکن در ایران بود . با استقرار آریائیها در فلات ایران ، آنان با اقوامی که در سرزمین های اطراف زندگی می کردند نیز همسایگان فلات ایران در هنگام استقرار آریائیها ، آشوریان و کلدانی ها بودند . در نتیجه تماس با اقوام مجاور فلات ایران ، بخصوص اقوام که در کنار رودخانه هایی چون سیحون و جیحون و نیز دجله و فرات زندگی می کردند ، در فرهنگ و معتقداد ایرانیان تغیراتی رخ داد . چنانکه به تدریج اعتقاد به آناهیتا رواج یافت . در همین حال زرتشت در اندیشه های خود ، آناهیتا را یکی از ایزدان زیر دست اهورامزدا قرار داد . چگونیگ تاسیس مادو قدرت یافتن آن قبایل ایرانی با همسایگان خود در خارج از فلات ایران تنها روابط تمدنی نداشتند بلکه جنگ و تهاجم نیز نیز بارها میان آنان رخ می داد . کوهستانهای شمال غربی ایران بیش از هر جای ایران دستخوش تهاجم بود . در این قسمت از گذشته های دور اقوامی ساکن گردید . همسایه غربی این منطقه دولت آشور بود که پی در پی برده و سنگهای معدنی به آنجا هجوم می آورد . تنها راهی که در پیش روی ساکنان کوهای زاگرس قرار داشت پناه گرفتن در کوخستان و اتحاد با یکدیگر بود . چنانکه پیش از این ، گوتی ها و لولوبی ها نیز برای مقابله با مهاجمان متحد شده بودند . اما این اتحاد ، گستذدگی و قدرت فراوانی نداشت بنابراین لازم بود اتحاد بزرگتری تشکیل گردد . در حدود سال هزار ق. م . دولت اورارتو نیز مانند دولت آشور به کوهستانهای شمال غربی ایران چشم طمع دوخت . در نتیجه سالیان متمادی میان آن دو جنگ در گرفت و فرصتی به دست آمد تا تعدادی از قبایل سامن در شمال غرب ایران اتحادیه ای تشکیل دهند که به اتحادیه ماننایی موسوم شده است . اتحادیه ماننایی برای مدتی توانست موقعیت خود را حفظ کند اما سرانجام در زیر ضربات اشوریان کمر خم نمود . تجربه اتحادیه ماننا به وسیله قبایل ماد مورد استفاده قرار گرفت و اتحادیه ای تاسیس گردید . که به مراتب وسیع تر و قدرتمند تر بود . در این اتحادیه قبایل ماد حتی از همراهی قبایل غیر آریایی نیز استقبال کردند . مقابله با تهاجمات آشوریان برایشان ضرورتی حیاتی یافته بود . زیرا آشوریان در هر هجوم هر آنچه را می یافتند به غارت می بردند ، خانه ها را ویران و مردمان را اسیر می کردند و یا می کشتند . کسی که هدایت قبایل ماد را به سوی وحدت بر عهده داشت دیاامو نام داشت . او از روسای طوایف بود و کدخدایی روستای خویش را بر عهده داشت . چنانکه گفته شده است او بواسط انصافی که در داوریهای خویش نشان می داد مورد توجه مردمان قرار گرفت ، در نتیجه روسای طوایف و قبایل او را فرمانروای خود نمودند . تشکیل اتحادیه قبایل ماد و بنیانگذاری دولت توسط آنان ، آشوریان را بر آن داشت که بر شدت حملات خود بر کوهستانهای شمال غربی ایران بیفزایند زیرا قدرت یافتن این اتحادیه می توانست برای آشور اسباب دردسر و خطر را فراهم سازد . در مقابل مادها برای آمادگی بیشتر در برابر تهاجمات ، دژ هگمتانه را ساختند . مادها قبلا نیز از دژهایی که در ارتفاعات می ساختند برای دفاع بهره می بردند لیکن دژ هگمتانه دارای دیوارهای متعدد و توان دفاعی بیشتری بود . این دژ که در محل شهر کنونی همدان قرار داشت مرکز دولت ماد به شمار می آمد و جایی بود که مادها دیااکو را بر خود به فرمانروایی شناختند . دیااکو که در حدود سال 708 ق . م به فرمانروایی مادها رسیده بود قریب پنجاه سال حکومت کرد و در این مدت تمام مساعی او صرف حفظ موجودیت اتحادیه ماد در برابر تهاجمات آشوریان گردید . پسر و جانشین دیااکو ، خشثریتی ( فرورتیش ) نام داشت . او از درگیری های آشور در بین النهرین و نواحی اطراف آن ، برای توسعه قدرت و قلمرو ماد بهره برد . اقدام اولیه خشترینی تشکیل ارتشی بود که سیاست دفاعی ماد را به سوی تهاجم و لشکر کشی هدایت کند . به همین جهت ارتشی مجهز تعلیم دیده و حرفه ای پدید آمد . این ارتش از یک سو اهداف خارجی دولت ماد را تعقیب می نمود و از سوی دیگر توسعه تشکیلات دولت ماد و تحول اجتماعی جامعه ماد را موجب می شد . تحولی که جهت اصلی آن ، افزایش توان نظامی روسای طوایف ( واسپوهران ) و گسترش املاک آنان بود . ارتش ماد به فرماندهی خشثریتی توانست قلمرو ماد را در فلات ایران توسعه دهد و مهمترین موفقیت آن مطیع و متقاعد نمودن پارسها بود . موفقیتهای داخلی خشثریتی او را بر آن داشت تا خاک آشور را مورد تهاجم قرار دهد . پس از مدتها ، این بار کوه نشینان زاگرس بودند که به سوی آشور می تاختند . هر چند آشوریان در این زمان ناتوان شده بودند ، اما در برابر تهاجم مادها ایستادگی کردند و در همان حال آن دسته از قبایل سکایی را که با خود متحد ساخته بودند ، برای حمله به سرزمین ماد به کمک طلبیدند . این امر نشان می داد که دولت ماد علیرغم افزایش توان نظامی خود ، توجهی به گسترش اقدامات سیاسی نداشته است . در نتیجه سکاها به سرزمین ماد سرازیر شدند . این در حالی بود که خشثریتی در میدان جنگ با آشوریان جان باخت . هوخ شتر قتل خشثریتی در سال 653 ق . م دولت ماد را در وضعیت خطر ناکی قرار داد . هووخ شتر پسر و جانشین خشثریتی ، اولین اقدامی که انجام داد حفظ موجودیت اتحادیه قبایل ماد بود ، و این در شرایطی که سکاها غلبه یافته بودند ، بدون قبول اطاعت از آنان غیر ممکن بود . در نتیجه اتحادیه ماد در حالی که دولتی بسیار ضعیف داشت برای بیست هشت سال به زیر سلطه سکاها رفت .این کار از سویی مانع نابودی جامعه ماد به دست سکاها شد و از سوی دیگر باعث شد تا مادها در پناه سکاها از انتقامجویی آشوریان در امان بمانند . آنچه که در این شرایط به کمک مادها آمد آن بود که سکاها پس از غلبه بر مادها برای کسب قلمرو با آشوریان درگیر شدند و در این درگیری نیازمند همراهی و همکاری دشمنان آشور بودند . ستیزه آشوریان و سکاها به غلبه یکی بر دیگری نینجامید ، فرصتی فراهم ساخت تا هووخ شتر با بهره بردن از آن قدرت ماد را احیا کند . احیای قدرت ماد با غافلگیر نمودن و کشتار سران سکاها به وسیله هووخ شتر شتاب بیشتری یافت . به دنبال آن بار دیگر شمال غربی ایران شاهد فرمانروایی مادها بود . علاوه بر آن مادها بار دیگر نواحی مرکزی و جنوبی ایران را مطیع خود ساختند . ارتشی که خشثریتی آنرا بنیانگذاری کرده بود ، با بهره گیری از تجارب جنگی سکاها ، قدرت بیشتری یافته بود و در خود توان عملیات خارجی را می دید . هدف اصلی این عملیات ، دولت آشور بود که علیرغم ضعف روز افزون ، خطر عمده یی برای ماد و همسایگانش بشمار می آمد . هووخ شتر در شرایطی آشور را مورد حمله قرار داد که دولت کلده نیز چنین اندیشه ای را در سر داشت . لذا دو دولت ماد و کلده متحد شدند و متفقا پایتخت آشور را در محاصره گرفتند . در نتیجه در سال 612 ق . م نینوا سقوط کرد . چند سال بعد دولت کلده آخرین مقاومت های آشوریان را نیز در هم شکست . با نابودی آشور دولتهای ماد و کلده مبدل به دو دولت بزرگ آسیای غربی شدند . قلمرو دولت ماد در این زمان بخش وسیعی از فلات ایران بود و هگمتانه شهری آباد و پر جمعیت به شمار می رفت . پس از فتوحات و استقرار امنیت ، وظیفه بعدی دولت ماد توجه به امور اقتصادی بود . اقتصاد ماد که بر اسای گله دارای بود نمی توانست جوابگوی نیازهای این دولت وسیع باشد . لذا دست یافتن بر تجارت آسیای غربی یعنی راههایی که از ایران و بین النهرین به سواحل مدیترانه منتهی می شد ، می توانست دولت ماد را در منابع تجاری این منطقه سهیم سازد . ظاهرا کلدانی ها زودتر متوجه این امر شده بودند لذا بلافاصله پس از سقوط آشور قلمرو خود را در امتداد رود فرات به سوی شام و سواحل مدیترانه گسترش دادند . مادها نیز که غیاب آشور خواهان کسب منافع بیشتر بودند در امتداد دجله متوجه آسیای صغیر شدند . اما بعکس کلدانی ها که در سواحل مدیترانه شهرهای نامتحد فنیقی را پیش رو داشت . هووخ شتر در آسیای صغیر با دولت ثروتمند لودیه که سربازان مزدور فراوانی را به خدمت گرفته بود روبرو شد لذا پنج سال دولت ماد و لودیه با هم جنگیدند بدون آنکه یکی بر دیگری غلبه قطعی یابد . صلحی که بدنبال این جنگ منعقد شد مرز دو دولت را مشخص ساخت و هم موجب شد تا ولبعهد ماد ، دختر پادشاه لودیه را به همسری برگزیند . انحطاط و سقوط دولت ماد کشمکش با دولت کلده. هووخ اشتر اندکی پس از صلح با لودیه در گذشت در حالیکه منابع انسانی و مالی بسیار از ماد را صرف جنگ با لودیه کرده بود . پسر و جانشین او آژدهاک که داماد پادشاه لودیه شده بود توانایی و لیاقت چندانی نداشت . اتحاد بالودیه شده بود توانایی و لیاقت چندانی نداشت . اتحاد بالودیه که در پی ازدواج اژدهاک با دختر پادشاه آن کشور و در اواخر حیات هووخ شتر صورت گرفت سیاست توسعه قلمرو دولت ماد در آسیای صغیر را متوقف ساخت و هیچگونه نفعی برای آن دولت به دنبال نداشت . زیرا ماد دولتی بر مبنای اقتصاد شبانی و لودیه بر پایه تجارت بود ، مسائل و مشکلات آنان نیز مانند هم نبود . در همان حال نیازهای مالی که دولت ماد را بسوی آسای صغیر کشانده بود همچنان وجود داشت . در نتیجه مادها متوجه شام شدند . که دولت کلده به توسعه نفوذ خود در آنجا مشغول بود . دولت ماد در بخش علیای فرات شهر حران را در نظر داشت ، جایی که زمان سقوط آشور ، دولت کلده بدان چشم دوخته بود . بدنبال آن اتحاد قدیمی ماد با کلده به پایان رسید و دولت ضعیف شده ماد با فرمانروای نالایقی چون اژدهاک در جستجوی هدفی بر آمد که توانایی دست رفته بدان را نداشت . در چنین شرایطی دولت کلده ، برای مقابله با ماد دست اتحاد بسوی کوروش پادشاه پارس دراز کرد . زیرا به خوبی می دانست که پارس ها قدرت یافته اند و دولت ماد را تهدید می کنند . سقوط ماد به دست پارسها دولت کلده در تحریک پارسها به شورش علیه ماد موفق شد . زیرا از مدتها پیش پارسها بر قدرت خود افزوده بودند و در شرایطی که دولت و دربار ماد به خاطر عشرت طلبی و ناتوانی اژدهاک ضعیف شده بود موقعیت خویش را مستحکم ساختند . در درون جامعه ماد نارضایتی و نابسامانی در حال گسترش بود . عامه مردم به دلیل رشد طبقه اشرافی جامعه ماد وضعیت مناسبی نداشتند . اشراف مادی که در پی توسعه و تقویت ارتش ماد صاحب قدرت و ثروت شده بودند ، امید فراوانی به موفقیت در برابر لودیه داشتند لیکن نه تنها پیشرفتی حاصل نشد بلکه دربار ماد محل نفوذ لیدی ها نیز گردید . در نتیجه سران دولت ماد ، فرمانروایی را ترجیح می دادند که بجای اژدهاک ضعیف بتواند آنان را صاحب زمین و ثروت بیشتری سازد . در این حوالی شورش پارسها علیه ماد آغاز شد . در نتیجه اشراف نظامی ماد در پیوستن به فرمانروای آنان یعنی کوروش تردیدی نشان ندادند . به دنبال آن با پیوستن هارپاگ قدرتمند ترین مرد دولت ماد به پارسها که مشاوره اژدهاک و فرمانده لشکریان او بود ، دولت و دربار ماد فرو ریخت ، اژدهاک اسیر شد و به جای دولت ماد ، دولت هخامنشی در سال 550 ق . م در ایران به قدرت رسید


تمدن اوراتو

دولت اورارتو ٫ Urartu



منابع آشوري نشانگر آن است كه نطفه دولت اورارتو در ابتدا در اوايل سده ي ۱۲ قبل از ميلاد در مناطق شرقي كوه آغري ( آرارات) ٬ در اطراف درياچه گويچه (سئوان) در ارمنستان كنوني بسته شد. اين دولت به همت قبايل اورارت شكل گرفته و بعدها با اتحاد اقوام هوري و سايبر دولت مقتدر اورارتو تشكيل شد. پايتخت آنها در ابتدا شهر آرزاسكون بود ولي بعدها ساردوي اول آن را به شهر ّهوري و آرمن نشين توشپا در كنار درياچه وان انتقال داد.
مرزهاي جغرافيايي اورارتو شامل مناطق اطراف درياچه گويچه ٬ شرق آناطولي و مناطق هوري ها در غرب درياچه اورميه و بود.اورارتو ها همچنين در اوج قدرتشان دهه هاي طولاني مناطق مرند٬ قره ضیاالدین (بسطام) خوي٬ و محال قاراداغ را نيز تحت سلطه خود داشتند.
به عقيده برخي از تاريخدانان بنيانگذاران اوليه دولت اورارتو ٬ اورارت ها٬ از قبايل قفقازي بودند ولي به مرور زمان با گسترش مرزهاي جغرافيايي آن دولت٬ بخش عمده جمعيت آن را قبايل ترك تبار تشكيل مي دادند كه بعدها به مقام هاي شاهي نيز رسيدند٬ و وجود كلمات زياد تركي در آثار باقي مانده از آنها را ناشي از آن ميدانند. ولي اكثريت تاريخدانان ريشه بنيانگذاران دولت اورارتو را از هوري ها ( ازاجداد تركان) ميدانند كه در ۲۵۰۰ ق.م. از نواحي غربي درياچه اورميه به اطراف گويچه گول كوچ كرده بودند. تاريخدانان التصاقي زبان بودن اورارتو ها را تاييد كرده و آنها را خويشاوند با ماننا ها ميدانند. كتيبه هاي فراوان باقي مانده از آنها با قطعيت ٫نوع زبان اورارتو ها را روشن كرده است.
آشوريان آنها را اورارتويي بي آنيلي Bi anili مي ناميده اند و پسوند لي در آخر كلمه در شناخت منسوبيت تباري آنها مهم ميباشد.
هرودت از اورارتو ها به اسم آلارودي Alarudi نام برده و مينويسد: در حدود ۸۰۰ سال قبل از زمان او در نتيجه حملات و فشارهاي آشوريان آلارودي ها و هوري ها با هم متحد شده و دولت آلارودي را به پايتختي توشپا در ساحل درياچه وان تشكيل دادند. اورارتو ها خود را بي آنلي ميناميدند و آشوريان نيز آنها را با همان اسم ميشناختند.

تاريخآ كل سرزمين آذربايجان از دربند تا همدان و از قزوين و ساوه تا ارزنجان تا اوايل سلسله قاجار به صورت فدرالي سنتي ( خاناتي) اداره ميشد و اين ريشه در هزاره هاي قبل از ميلاد داشت. قاجارها (آقا محمد خان و فتعلي شاه) با خشونت زياد سيستم خاناتي را ٬ در نهايت با سركوبي محمد قلي خان افشار در اورميه٬ در آذربايجان جنوبي از بين بردند ولي در آذربايجان شمالي تا اشغال نهايي آنجا توسط روسها آن سيستم ادامه داشت. در آن زمان نيز علاوه بر اورارتو ها دهها دولت كوچك و بزرگ ٬ با ارتباط با هم يا مستقل از هم٬ از جمله ماننا ٫ ماد مركزي و غيره در آذربايجان وجود داشتند و اغلب اشتراكات فرهنگي ٬ قومي و زباني تنها نقاط اشتراك آنها بود ولي از نظر سياسي مستقل از هم بودند .چون اين دولت ها در آن زمان ضعيف بودند همواره مورد هجوم اورارتو ها و آشوريان واقع مي شدند و اوراتو ها بيش از يك قرن بر قسمتهايي از خاك ماننا حاكم بودند.
كتيبه هاي زيادي از اورارتو ها در آذربايجان و شرق آناطولي پيدا شده است و در آذربايجان تا حال ۸ لوحه از آنها پيدا شده است . اگر در آذربايجان كه پر از قلعه و تپه هاي باستاني است ٬كاوشگري هاي علمي آنجام گيرد ٬ مطمئنا آثار بيشتري از اورارتو ها ٬ ماننا و ماد پيدا خواهد شد. در اينجا به چند تا از كتيبه هاي اورارتويي پيدا شده در آذربايجان اشاره مي شود.
يك تيم باستانشناسي آلماني در سال ۱۹۱۰ در منطقه بسطام ٬ بين راه مرند و قاراضياالدين يك كتيبه سنگي كه از طرف روسائ دوم شاه اورارتو در سال ۶۸۵ق.م. نويسانده شده بود را پيدا كردند. اين كتيبه به ساختن معبد خالدي( قالدي)٬ خداي بزرگ اورارتو ها در آنجا توسط روسائ دوم اشاره ميكند.
يك هيئت آلماني ديگر در سالهاي ۱۹۶۹-۱۹۷۱ ميلادي موفق به كشف چهار قلعه اورارتويي در همان منطقه شدند.
لوحه اورارتويي معروف به لوحه سقين ديل كه در روستاي سقين ديل در نزديكي ورزقان در منطقه قاراداغ پيدا شده است٬ مربوط به ساردوي دوم(۷۳۳-۷۵۰ ) ميباشد.در اين كتيبه وي از فتح ديار پولو آديpulo adi و شهر ?يب لي اوني Libli uni خبر ميدهد. دو ستون سنگي نيز از منطقه بين اشنويه-رواندوز پيدا شده است و آنها به دو زبان آشوري و اورارتويي نوشته شده اند.اين دو كتيبه از ايشپوييني ( ۸۲۵-۸۱۰) ميباشند و در موزه اورميه نگه داري ميشوند. لوحه هاي نيز در حوالي سراب٬ بين اورميه - اوشنويه٬ در روستاي داش تپه٬ ۱۹ كيلومتري قوشاچاي(مياندواب) پيدا شده است.(دكتر ر. رئيس نيا٬آذربايجان در سير تاريخ ص ۱۸۴)
در سال ۱۳۷۴ شمسي يك مجسمه اورارتويي مربوط به ۱۱۰۰ق.م. در شهر بابل (شمال ايران) از قاچاقچيان گرفته شد.(روزنامه اطلاعات٬۲۵تير ۱۳۷۴)
در زمان پادشاهي مئنوا (810-778 ق.م.) لشكريان �اورارتو� با گذشتن از رود ارس منطقه نخجوان را به تصرف خود درآوردند. �مئنوا� براي حفظ نواحي تسخير شده، در ساحل راست شمالي رود ارس نزديك قصبهاي كه اكنون به نام تركي �داشبورون� معروف است مركز اداري تأسيس كرد، و آن را �مئنوآهينيلي� Menua Ahinli ناميد. در اين جا نيز پسوند تركي لي مشاهده ميشود.

كتيبه معروف نشتبان كه در نزديكي روستايي به همان اسم در نزديكي سراب پيدا شده٬ از آرقيشتي دوم(۷۱۳-۶۸۵ ق.م.) بوده و مضمون قسمتي از متن آن كتيبه چنين است: ...٬به قوه و اراده خالدي ٬من... سرزمين ها را فتح كردم... ٬ من به ساحل رودخانه مونا رسيده و از آنجا بر گشتم٬ من سرزمين هاي قيردو٬ قيتوهاني و توايشدو را فتح كرده و خراج گذار خود گردانيدم ( دكتر ر. رئيس نيا٬ص ۱۷۷).

urartu

 توجه شود كه اين اسامي عين تركي امروزي به پسوند هاي تركي دو - تو ختم ميشوند.
آرقيشتي نيز اسمي كاملا تركي هست٬ متشكل از آر + قيشتي. آر يا ار بمعني دلير و جوانمرد٬ لقبي است كه در طول اعصار از طرف تركها به رهبران سرشناس و قهرمانان خود داده شده است٬ آلپ ارسلان ( ار+سلان) و آلپ آرتونقا (افراسياب) نمونه هايي از ان هستند.
كلمه قيشتي مشتق از مصدر قيشتيرماخ به معني پراكنده كردن٬ دور راندن دشمن يا حيوان خطرناك ميباشد. آرقيشتي به معني دليرمرد دشمن پراكن٬ قهرماني كه دشمن را دور ميکند٬ ميباشد.
در سال ۱۹۷۱ در منطقه رازليق٫ در ۱۲كيلومتري شمال سراب ٬ كتيبه اي كنده شده بر كوه زاغان توسط تيم باستانشناسي آلماني پيدا شد. آرقيشتي دوم آن كتيبه را به مناسبت فتح آن منطقه بر آن كوه كندانده بود٬ او همچنين از ساختن قلعه آرقيشتي ايردو(اردو) در آنجا خبر ميدهد.

urartu


كلمه ايردو يا اردو در زبان تركي به معني قشون يا ارتش ميباشد و كتيبه به ساختن قلعه اي(پادگان٬ پايگاه) نظامي براي ارتش آرقيشتي در آن منطقه اشاره ميكند.
از همسايگان مهم اورارتوها در حوالي سده ۸ ق.م. ماننا در شرق و جنوب شرق٬ آشوريان در جنوب ٬ ترکهای كيمئر ( بعدها لوديه) در غرب بودند.
اسامي شاهان مهم اورارتو: آرمه( دوران شاهي ۸۸۰-۸۴۴ق.م.)٬ ساردوي اول(۸۴۴-۸۲۸ق.م.)٬
ايش پوييني( ۸۲۵-۸۱۰ق.م.)٬ آرقيشتی اول(۷۸۵-۷۵۳ ق.م.)٬ ساردوي دوم (۷۵۳-۷۳۳ق.م.)٬ روسای اول(۷۱۳-۷۳۵ ق.م.)٬ آرقيشتي دوم(۷۱۳-۶۸۵ ق.م.)٬ روسای دوم( ۶۸۵-۶۴۵ق.م.)٬ روساي سوم( ۶۱۰-۵۸۵ق.م.).
در زمان روساي دوم (۶۴۵-۶۸۵ق.م.) قبايل هندو اروپايي فريژي از سمت بالكان وارد آناطولي شده و از تركان كيمئر سخت شكست خوردند و شاخه اي از آنها به اسم ٬هاي Hay ٬( كه بعد ها به ارمني معروف شدند) به سمت شرقي آناطولي حركت كرده شروع به جنگ با اوراتو ها ٬ كه درگير جنگ با تركان ايشغوز در شرق و شمالشرق بودند٬ كردند. قبايل تازه رسيده هاي Hay با وحشيت و بي رحمي تمام به قتل عام مردم ساكن اطراف درياچه وان كرده و آنجا ها را تصرف كردند. از ازمنه قديم قبايل تركي آرمان Arman در اطراف درياچه وان زندگي ميكردند و آن مناطق در آن زمان در تركيب مرزهاي جغرافي اورارتو قرار داشت.چون هاي ها Hay ها آن مناطق را گرفته ودر آنجا ساكن شدند ٬ به اسم اهالي سابق آن مناطق ٬يعني آرمان ها٬ خطاب شدند و به مرور زمان به ارمن=ارمني معروف شدند.( پروفسور آغاسي اوغلي٬ دوقوز بيتك٬ ج ۱)
... فارسها كه از طرفداران پروپاقرص ارمني ها ميباشند٬ به خونريزي و وحشيت ارمني ها و قتل و عامي كه در شرق اورارتو كردند٬ اعتراف مي كنند( مراجعه شود به ؛ تاريخ مردم اورارتو؛ ص۳۴ ٬ و.ج.مشكور).
در اينجا لازم است كه اشاره اي هم به كوه آغري(آرارات) ٬ كه بي مناسبت با موضوع نيست ٬ بكنيم.
آين كوه از ازمنه ديرين از طرف اقوام مختلف ترك آغري داغي ناميده ميشد و اقوام ديگر آنرا ماسيس مي ناميدند. ارمني ها كه به غلط و عمد٬ براي مشروعيت دادن به ادعاهاي بي اساس ارضي خود٬ تا اواسط قرن بيستم تلاش مي كردند كه خود را به اورارتو ها منسوب كنند و اسم آن دولت باستاني را بر كوه آغري گذاشتند تا بدان وسيله نام خود را ابدي كنند. ولي تحقيقات علمي ثابت كرد كه نه تنها هيچ ارتباط زباني ٬ تباري و فرهنگي بين ارمني ها و اورارتو وجود ندارد بلكه ارمني ها بدترين دشمن آنها و عامل قتل و عام اورارتوها در حوالي ۶۰۰ق.م. بودند لذا امروزه با وجود اينكه ارمني ها ديگر خود را به اورارتوها منسوب نمي كنند ولی از اسم آرارات هنوز هم به عنوان يك سمبل استفاده ميكنند.
اعتماد السلطنه شهيرترين باستانشناس ايراني در ۱۵۰ سال قبل در كتاب ٬ تطبيق الغات جغرافيايي٬ از قول كيپرت جغرافي شناس قديم مينويسد: آرارات اسم قديمي آن منطقه بود و بعد ها ارمني ها كوه ماسيس را كه در آن منطقه قرار گرفته و از طرف تركان قديم آغري ناميده ميشد ٬ آرارات ناميدند و اين نام گذاري بدون تحقيق و مدرك بوده است و آن فقط اسم ملت توراني اورارت بوده كه در آن مناطق ساكن بودند.
بعد از روساي سوم اسمي از اورارتو ها در منابع تاريخي برده نمي شود و به گمان عده اي ٬ در حوالي ۵۸۴ق.م. ٬ قبل از بسته شدن معاهده دوستي بين ماد و لوديه ٬ يا همزمان با آن ٬ دولت اورارتو از بين رفته و سرزمين آنها ضميمه دولت ماد شده بود. هاي ها٬ Hay ها ( ارمني هاي كنوني) براي اولين بار در ۲۰۰ ق.م. موفق به تشكيت دولت در سرزمين هاي غربي اورارتوي سابق شدند.
مصه صير(موساسير) دومين شهر بزرگ اورارتو ها بود و در غرب درياچه اورميه٬ در خاك عراق كنوني قرار داشت. آن شهر مركز فرهنگي و ديني اورارتو بود و عبادتگاه بزرگ خالدي ٫ هالدی= در ترکی باستان به معنی بهشت ٫در آنجا قرار داشت. بنا ها و عبادتگاه هاي عظيمي در آن شهر ساخته شده بود. در كاوشگري هايي كه در مصه صير انجام شده٬ باستان شناسان خرابه هاي سراي اورزانا ?ا از زير خاك در آورده اند و هنر معماري آن شگفت انگيز و عين معماري بناهاي يونان قديم ميباشد . چون قدمت آن سه چهار قرن بيشتر از بناهاي يوناني است لذا تاريخ دانان عقيده دارند كه يوناني ها اين نوع معماري را از اورارتو ياد گرفته و در بناهاي خود به كار برده اند. تخت جمشيد و ساير بنا هاي زمان هخامنشيان نيز كپي از معماري اورارتو-ماننا ميباشد٬ داريوش در كتيبه اش اشاره ميكند كه دكوراسيون٬ معماري و طلاكاري تخت جمشيد را هنرمندان ماد انجام دادند.
سارگون دوم در سال ۷۱۴ق.م. شهر مصه صير را گرفته و ويران كرد و طبق كتيبه هايش ۱تن طلا ٬ ۵تن نقره و ديگر وسايل قيمتي از عبادتگاه خالدي غارت كرد.
آن ثروتي را كه از سراي اورزانا و عبادتگاه خالدي در شهر موساسير به دستم آمد قابل شمارش نبود٬ همه را بر سربازان بيشمارم بار كرده و آنها را مجبور كردم كه آن ثروت عظيم را به خاك آشور ببرند.(دكتر.ر. رئيس نيا٬ آذربايجان در سير تاريخ٬ج۱٬ ص۱۸۴)
در منابع آشوري در باره اين لشكر كشي سارگون دوم ٬ خصوصا در باره فتح وغارت شهر تاريخي اولخو در دامنه كوه كيشپال باستاني٬ يونقاليق داغي امروزي ٬ معلومات زياد٬ نوشتجات و شكل ها باقي مانده است.(پيو تئروفسكي٬ اورارتو٬ ص۴۷)

دين اورارتو ها: آنها نيز مثل ساير التصاقي زبانها به خدايان مختلف ٫الهام گرفته از طبيعت ايمان داشتند . در نتيجه تحقيقات تاريخ دانان٬ ۸۷ تن از خدايان اورارتوها شناسايي شده است٬ خالدي بزرگترين و مهمترين خداي آنها بود و ديگر خدايان از او دستور ميگرفتند. شاهان اورارتو تمام كتيبه هايشان را با نام خالدي شروع كرده اند.ايميش خداي دولت و جنگ بود.
زبان اورارتوها شاخه اي از زبان هوري ها و يك زبان التصاقي و خويشاوند با زبان ماننايي٬ ايلامي٬ سومري و ... بود كه به مرور زمان به زباني مستقل تبديل شده بود. م.ج. مشكور عقيده دارد كه اگر در زبان كنوني آذربايجان تحقيق بشود٬ كلمات زيادي باقي مامده از اورارتو ها را پيدا خواهيم كرد. ولي اين مسئله به آن راحتي كه مشكور مي انديشد نيست چونكه زبان كنوني آذربايجان بيشتر تخت تاثير زبان اقوام ايشغوز و اغوز كه بعد ها به آذربايجان آمدند قرار گرفته است.(م.ت.ذهتابي٬ تاريخ ديرين تركان ايران٬ ص ۱۰۲ )
خط اورارتو ها: تا سده ۹ قبل از ميلاد هيروگليف و از آن زمان به بعد از خط ميخي كه سومريان اختراع كرده بودند٬ استفاده ميكردند.آنها فرم و شكل خط ميخي را طوري تغيير داده بودند كه بتوانند صداها و كلمات مخصوص زبان خود را با آن بنويسند. در اوايل حكومتشان به زبان آشوري نيز مينوشتند ولي بعدها فقط به زبان خودشان مينوشتند.
در آذربايجان كنوني اسامي بعضي از شهرها و مكان ها همان اسامي هستند كه اورارتو ها به آن ها داده اند٬ براي مثال: اسم سه نفر از شاهان اورارتو ساردوري بود و هر سه به خاك ماننا لشكر كشي كرده ودر آنجا شهرها و قلعه هايي را ساخته بودند٬ قلعه اي كه در جنوب تاماركيس( تبريز) براي حفاظت آن ساخته شده بود اسم شاه اورارتو ٬ساردوري ٬ بر آن گذاشته شده بود و امروزه آنجا سرده ري ناميده ميشود..(م.ت.ذهتابي٬ تاريخ ديرين تركان ايران٬ ص ۱۰۳)
در طي سده هاي ۹ تا ۷ ق.م. آذربايجان بارها از طرف آشوري ها مورد حمله قرارگرفت. آشوري ها به جز قتل و غارت كاري ديگر نمي كردند و مردم آذربايجان هميشه در برابر استيلاگري و وحشيت آنان جانانه از سرزمين خود دفاع ميكردند. اورارتو ها بيش از يك قرن بر بخش بزرگي از آذربايجان حكومت كردند و از آنجاييكه هم تبار با مردم آذربايجان بودند و با زباني خويشاوند با زبان آنها صحبت ميكردند

urartu

 لذا ّهچوقت در آنجا مثل يك اشغالگر و بيگانه عمل نكردند و مردم آذربايجان به آنها به چشم بيگانه نگاه نميكردند. بعضي از شاهان اورارتو خيلي از شاهان محلي در آذربايجان را در مقابل آشوري ها ياري ميكردند. در زمان روساي دوم٬ Aza آزا شاه ماننا٬ در قيامي حكومتي كشته ميشود و روساي اول پسر او اولو سونو Ulu Suno را در رسيدن به حكومت ياري كرد و بعدا آندو همراه با هيت ها و بابل بر عليه آشور متحد شدند. سارگون دوم شاه آشور براي جلوگيري از اتحاد آنها سريعا وارد عمل شد و در سال ۷۱۷ ق.م. كركميش پايتخت هيت ها را ويران كرد وبعد در سال ۷۱۴ق.م. به ماننا ٫ اورارتو حمله كرده و شهر هاي بسياري را خراب كرد. سارگون دوم در كتيبه هايش از آباداني بي نظير آذربايجان در آن زمان ابراز شگفتي كرده است. اورارتو ها در پيشرفت و آباداني آذربايجان خيلي تلاش كردند٬ آنها كارهاي بزرگي در شهر سازي٬ كندن قنات و كانالهاي آبياري٬ راه سازي٬رونق دادن كشاورزي و باغداري٬ درست كردن درياچه هاي مصنوعي ( كئشيش گول يادگاريست از آنها) و غيره انجام دادند و در تامين رفاه مردم خيلي موفق عمل كردند(م.ت.ذهتابي٬ تاريخ ديرين تركان ايران٬ ص ۱۰۵)

به عقيده تاريخ دانان هنر قنات سازي از ابتكارات اورارتو ها بود و ملت هاي ديگر از آنها ياد گرفتند( ريچارد فراي٬ برگهاي زرين تاريخ ايران )



تمدن ايشغوزها، ايسکيت ها در ایران

ايشغوزها، ايسکيت ها



یکی از اقوام باستانی ترک که در سده های ۷ـ۸  قبل از ميلاد بتدريج به آذربايجان کوچ کرده و در بين خلقهای قوتتی،سابير، توروک،آذ و ... در ماننا و ماد مرکزی سکونت گزيدند، ايشغوز ها ميباشند.
طبق منابع چينی ، ايشغوز ها در حوالی ۱۰ـ ۱۳ ق.م. در کنار سرحدات چين در داخل اتحاديه قبيله ای"سيوننو" " Siynnu" زندگی ميکردند ودر ۹۰۰ق.م. در تصرف پايتخت "چين چژوو" " Cin cejo" ترکهای هون را ياری کردند. آنها بعدها به قزاقستان امروزی کوچ کردند و در اوايل ۷۰۰ق.م. از آنجا بدليل فشار "ايسه دونلار" به سمت غرب کوچ کردند. به نوشته هرودت، آنها از رودخانه "ايديل"، ولگا ، گذشته و سرزمين کيمئر ها را تصرف کردند. کيمئر ها مجبور شدند که از طريق شمال دريای سياه و بعد اورارتو به آنادولو رفته ودرآنجا ساکن شوند.
تقريبا ۳۰ـ۴۰ سال بعد يعنی اواخر ۷۰۰ق.م.، عده ای کثيری از ايشغوزها به رهبری "ايش پاکا" با هدفی مشخص آنجا را ترک کرده و از طريق دربند وارد آذربايجان شدند. هدف آنها تشکيل دولت در آنجا بود. لذا با دولت اورارتو که قسمت اعظمی از سرزمينهای شمال ارس را در اختيار داشت، وارد جنگ شده و در نزديکی گنجه " روسای دوم " شاه اورارتو را شکست دادند. بعد از ايجاد دولت ايشغوز در شمال آذربايجان ، متوجه جنوب ارس شدند. البته قبرهای ايشغوزی پيدا شده در "تپه حسنلی" نشانگر آن است که شاخه هايی از ايشغوز ها از ۱۰۰۰ق.م. در ماننا زندگی ميکردند. اراضی شمال و غربی درياچه اورميه که قبلا تحت حاکميت ارارتو بود، بدليل شکست اوارتوها از سارگون دوم در ۷۱۴ق.م. از دست آنها خارج شده بود، لذا ايشغوز با در اختيار گرفتن اين اراضی ، مرزهای دولت خود را از کوههای قفقاز تا جنوب درياچه اورميه بسط دادند و پايتخت خود را به نام"ساققيز، سقز" در جنوب درياچه اورميه بنا کردند.. به دليل قرابت نژادی وزبانی بين ايشغوزها و اهالی ماننا، و همچنين بدليل اينکه از صدها سال پيش گروههايی از ايشغوز ها در ماننا ـ ماد در بين ديگر خلقها زندگی ميکردند، هيچ درگيری بين ايشغوز های تازه وارد و ماننائی ها رخ نداد و آمدن ايشغوز ها همچون تزريق خون تازه ای در رگهای مردم ماننا ـ ماد بود ، چون باعث تقويت آنها در مقابل آشوريان شدند.۱�ص ۵۶۷
در اين زمان ماد مرکزی زير سلطه آشور بود.
بعد از اين تاريخ، ايشغوزها متحدأ با خلق ماننا ـ ماد ها بر عليه آشوری ها عمل ميکردند. عده ای از ايشغوزها بعدأ به ماد مرکزی رفته و در حوالی اسدآباد و همدان ساکن شدند و در مخالفت های شاهان محلی ماد مرکزی با آشوری ها آنان را ياری ميکردند. در قيامهای مردم ماد ـ ماننا بر عليه اشغالگران آشوری در سالهای ۶۷۵ ـ ۶۷۸ق.م ايشغوز ها نيز فعالانه اشتراک داشتند." اسرحدون " برای سرکوبی قيام سراسری در ماد مرکزی ، بدانجا نيرو فرستاد ، ولی موفقيت زيادی کسب نکرد.، در اين جنگها ،ايش پاکا" اولين شاه ايشغوز ها در سال ۶۷۳ق.م .کشته شد. بعدأ "پارتاتوا" پسر "ايش پاکا" رهبری ايشغوزها را به عهده گرفت . آشوريان برای تضعيف دشمن ، سعی درتفرقه اندازی در بين آنها ميکند و برای رهبران سه ايالت ماد مرکزی و ايشغوز ها پيشنهاد صلح ميدهد. مادها به رهبری "خيشتريت" پيشنهاد آشوريان را رد ميکنند ولی شاه جوان و بی تجربه ايشغوزها گول آشوريان را خورده وبا آنها صلح کرده و با آشوريان متحد ميشود." اسرحدون" شاه آشور برای تحکيم اين اتحاد دختر خود را به عقد"پارتاتوا" در می آورد. پارتاتوا علايق خود را با مادها که برای آزادی ماد تلاش ميکردند قطع و با پدرزنش بر عليه آنان متفق شد ." پارتاتوا" با تشويق پدرزنش، "اسرحدون" شاه آشور همچنين به آنادولی حمله و تا فلسطين را فتح کرده و تمام قيامهايی را که در آنجاها بر عليه آشور شکل گرفته بود سرکوب کرد و با اين کارش دولت آشور را از گرفتاريهای سختی که دچار آن شده بود نجات داد."توقداميس، توختاميش" شاه ترکان کئمر نيز در اين جنگها بدست مادييا کشته شد.

orartu.blogfa

" پارتاتوا " بعدا به آذربايجان برگشته ودر پايتخت ايشغوزها در "سقز،ساققيز" ساکن شد. بعد از مرگ او، پسرش"مادئی" (مادی ـ مادييا ) شاه ايشغوزها شد ،او نيز به اتحاد با آشوريها ادامه داد.۱� ص۵۶۸
هويت قومی ـ نژادی ايشغوزها
"ساکاها"، "ايشغوزها،ايش ااغوزها"،"ايسکيت ها" يکی از بزرگترين و قدرتمندترين اقوام ترکهای باستانی بودند، که در سرزمين وسيعی، از کناره های درياچه بايکال تا شمال دريای سياه زندگی ميکردند. محقق شهير ترک، محمود کاشغری در ۱۰۰۰سال پيش از آنها ياد کرده و آنها را يکی از قبايل ۲۴گانه ترکان اوغوز معرفی کرده است. ۸�
ايشغوزها برای اولين بار در اوايل قرن ۷ق.م. به طور جدی، وارد صحنه سياسی شرق ميانه شدند. ايشغوزها ، بعد از مهاجرت قبايل ترک "هيت" که در حوالی هزاره دوم ق.م. انجام گرفت، دومين گروه تأثيرگذار در روندهای اجتماعي ـ سياسی خاور نزديک بودند.
به قول هرودت،مهاجرت آنها به ماد مرکزی و ماننا، به صورت مدنی و با آرامش انجام گرفته، و در آنجا مورد استقبال سران ماد ـ ماننا قرار گرفتند،بطوری که آنها فرزندان خود را ،برای تربيت، پيش آنها گذاشتند تا زبان خالص (ترکی، تاکيد از من) و تيراندازی را خوب ياد بگيرند.( وکيلی،جلد۱،ص۶۶)  لازم به ذکر استکه،اعيان و اشراف اعراب نيز در زمان امويان و عباسيان، فرزندان خود را ، بخاطر يادگيری عربی خالص و رسم و سوم اصيل عربی، به دست قبايل باديه نشين عربی می سپردند.
تا اوايل قرن بيستم ، بدون استثناء در تمام متون تاريخی ، از آنها به عنوان ترک ياد شده است و همه بر ترک بودن آنها عقيده داشتند. اما از اوايل قرن بيستم ، برای اولين بار،  عده ای به دلايل سياسی ، در اروپا و روسيه، ادعای هندواروپايی بودن آنها را مطرح کردند.
لذا امروزه در باره نژاد و ر زبان ايشغوز ها ، دو نظريه وجود دارد:
۱ـ عده ای قليل، بدون ارايه مدرک موثق تاريخی و فقط بخاطر منافع سياسی خود، آنها را هندو اروپايی وزبانشان راهندو ايرانی می پندارند.
۲ـ عده ای کثير با استناد به آثار و مدارک محکم تاريخی، آنها را از اقوام آلتائيک و زبانشان را ترکی باستان می دانند.
نظريه اول: اين نظريه برای اولين بار در اواخر قرن ۱۹ و اوايل قرن ۲۰ ، يعنی درست زمانی که اوروپائيان در تب آرياگری می سوختند و شديدأ تلاش ميکرند که يک هويت قديمی برای خود دست و پا کنند ، تا پيشرفت های علمی ـ نظامی شان را با برتری نژادی خود توجيه کنند، مطرح شد. ولی آنها بزودی پی به اشتباهات مغرضانه خود بردند و دست از آن نظريه های دروغين برداشتند. ولی بعد ها پان فارسها در ايران و استالين در شوروی بدلايل سياسی ، اين دغل بازی ها را دوباره شروع کردند. استالين به دليل سياست های ضد ترکی روسها ، که تلاش ميکردند تا هويت تاريخی خلقهای ترک زبان شوروی سابق را از بين برده و در عوض"انسان سوسياليست شوروی " را با هويت کاذب روسی بسازند، دوباره روی اين نظزيه پوچ سرمايه گذاری کرد. البته اين ، شوينيسم سلطه گر روس بود که در پشت پرده کومونيسم ، با تحريف تاريخ ميخواست هويت و زبان روسی را بر ترکهای شوروی تحميل کند. و همچنين روسها را که سرزمين های وسيعی را ، از قفقاز ، ولگا و شمال خزر در غرب گرفته تا سيبری و منچوری در شرق ( يعنی سرزمين های تاريخی ترکها) که روسها از قرن ۱۶ به اينور اشغال کرده بودند ، را بومی و بازماندگان ايشغوزها معرفی کنند.
یکی از طرفداران ديگر ، نظريه پوچ هندواروپايی بودن ايشغوزها، گيريشمن( کسی که يکی ازمهره های اصلی سازندگان تاريخ کلا جعلی فارس ها ميباشد) که در کتاب "تاريخ ايران از آغاز تا اسلام" در ص۹۷، بدون ارائه هيچ مدرکی، ايشغوزها را آريائی می نامد. البته ?يريشمن ?ر مقدمه اصل کتاب، که به زبان انگليسی ميباشد، اعتراف کرده است که کتاب را به سفارش مرکز ايرانشناسی وزارت خارجه انگليس نوشته است و بدينصورت از خود سلب مسئوليت کرده است.
مهمترين دليل کسانی که سعی در هندواروپايی قلمداد کردن ايشغوز دارند، اين است که کلمه"ايش پاکا، ايس پاکا" کلمه ای هندواروپايی و متداول در زبان روسی است، ولی دياکونوف در ص ۵۳۲،تاريخ ماد ، مينويسد" کلمه روسی"ساباکا" به معنی "سگ" يک کلمه اسلاوی نيست و از زبان ترکی به داخل زبان روسی راه يافته است، درزبانهای اسلاوی به سگ "kuti" گفته ميشود.۳�
طرفداران نظريه اول همچنين، بدون ارايه هيچ مدرکی، آسيای مرکزی را در حوالی هزاره اول ق.م. مسکن هندواروپايی ها معرفی ميکنند( البته لازم به ذکراست که، تا به امروز جاهای مختلفی از طرف غربيان وطن احتمالی اصيل هندواروپايی ها معرفی شده، اسکانديناوی،آسيای ميانه، شمال آفريقا، سيبری و ... و هيچ مدرک تاريخی بر هيچکام را ندارند) و ادعا ميکنند که ايشغوزها شاخه ای از آنها بودند که بعدأ به سوی آذربايجان کوچ کردند.. ولی اينها از جواب دادن به اين سوال ساده که: آسيای مرکزی که به گواه هزاران سند تاريخی،به عنوان زادگاه اصيل خلقهای آلتائی مورد تأييد ميباشد و در طول تاريخ اقوام آلتايی سومری،ايلامی، قوتتی اوغوز و... روانه سرزمين های ديگر کرده، چطور يکدفعه خالی از آنها شده ؟مگر امکان دارد که اقوام ترک ـ آلتائی ساکن آنجا بدون جنگی ،براحتی وطن اصيل خود را،که هزاران سال حفظ کرده بودند، تحويل اقوام تازه وارد بدوی بدهند و خود به شرق فرار کنند؟ جون در تاريخ نيزهيچ نشانه ای از ورود اقوام جديد به آسيای مرکزی و يا وقوع جنگی در آنجا در حوالی قرن دهم ق.م. وجود ندارد.
علت لجبازی و امتناع آن عده از تاريخدانان روسی وابسته به دولت روسيه ، همچون اورانسکی? از قبول حقايق و اسناد کاملا واضح و اثبات شده در باره ايشغوز ها، فقط بخاطر حفظ منافع سياسی روسها در قسمتهای آسيايی روسيه ميباشد.
لازم به ذکر است که پان فارسها هم که سعی ميکنند ،ايشغوزها را آريايی نشان بدهند، در نوشته هی پوچشان به نوشتجات اورانسکی روس  و  گيريشمن استناد ميکنند، و اين در حالی است که خود اورانسکی و گيريشمن نتوانسته اند حتی يک دليل قابل قبول مبنی بر هندو اروپايی بودن ايشغوز ها، ارايه بدهدند.
نوشته های"اورانسکی" ضدونقيض و فاقد مدرک تاريخی و علمی ميباشد،و نوشته های گيريشمن بيشتر به يک افسانه شبيه است تا تاريخنويسی.

برای روشن شدن بعد سياسی اين مسئله، ،به يک مورد اشاره ميکنم. دولت روسيه در ۱۰۰ سال اخير با سازماندهی حساب شده ای ميليونها روس را در سرزمين های تاريخی ترکها، از قازان و جلگه های اطراف ولگا گرفته تا دورترين نقاط شرقی سيبری، مسکون کرده است، و برای زدودن ماهيت اشغالگرانه و بيگانه بودن روسها در اين سرزمين ها، احتياج به فراهم کردن مشروعيت تاريخی داشت. لذا با اجير کردن تعدادی تاريخنويس روسی ، سعی در هندواروپايی نشان دادن ايشغوزها ( که ازدرياچه بايکال تا شمال دريای سياه مسکون بودند) کردند، تا بدينوسيله روسها را وارثين ايشغوزها و مالکين اين سرزمين ها معرفی کنند. روسها سالهای درازی از تحقيق بيطرفانه بر روی اجساد پيدا شده ايشغوزها از کوههای آلتای، جلوگيری ميکردند ولی با از بين رفتن شوروی و استقلال کشورهای ترک آسيای ميانه، اختلافات روسها با ترکهای قازاق، که وارثين حقيقی ايشغوز ها ميباشند، شدت گرفت و قازاق ها خواستار برگرداندن اجساد موميايی شده اجدادشان به مکانهای سابق آنها در کوههای آلتای شدند. در نهايت روسها مجبور شدند که يکی ازاسکلت ها را برای تعين هويت نژادی به آزمايشگاهی در سويس بفرستند، بعد از ماهها تحقيق بر روی آن اثبات شد که اجساد پيدا شده در قبرهای تاريخی ايشغوز ها از نژاد ترک ـ آلتايی ميباشند. بی.بی.سی.در فيلمی يک ساعته که در سال ۲۰۰۳ در تلويزيون سوئد نيز پخش شد، تمام پروسه اين تحقيقات را نشان داد و به پوچ بودن عقيده هندو اروپايی بودن ايشغوز ها اشاره کرد. بعدها روسها مجبور شدند که اجساد را به قازاقستان بفرستند و در آنجا با احترام توسط فرزندانشان، ترکهای قازاق، دفن شدند.
در شوروی ،بعد از نشر کتاب " مسايل زبان ها" ی استالين و فشار دولت ، چرخش ۱۸۰ درجه ای در تاريخنويسی بوجود آمد و خيلی از تاريخنويسان و محققين بزرگی،همچون آکادمئک"مار" بدليل حقيقت نويسی دچار خشم و مجازات استالين شدند. و فقط به تاريخنويسان اجير شده دولتی امکان فعاليت دادند،.و از آن زمان به بعد مادها و ايشغوزها را آريايی معرفی کردند.۱�

عده زيادی از تاريخدانان با استناد به هزاران آثار يافته شده از قبرهای ايشغوز ها و نوشتجات قديمی يونانی، چينی، هندی، رومی و غيره، آلتائی بودن آنها را ثابت کرده اند، و يافته های بعدی از پازيريک نظريه آنها را هر چه بيشتر تائيد کرده است.۵� .ص۲۶
ايش غوز، ايچ غوز، ايچ اوغوز، ها، اتحاديه طوايفی بزرگ ترک بود که از طوايف ساکاها، ماساژت ها و ... تشکيل شده بود.
يونانی ها آنها را "ايسکيت يا ايسکوت" ،"و آشوری ها و بابلی ها " ايشغوز" وهرودت آنها را"ايسکيف" دارندگان کلاه نوک تيز" می ناميدند.
زبان ايشغوزها در منابع قديمی ، زبان ايشغوزی ، ذکر شده است، چون در آن زمان ، هنوز اصطلاح "ترکی" مطرح نشده بود و زبان اقوام مختلف ترک با اسم قبيله ای آنها مطرح می شد.
سرگذشت " مه سکت ها" در عصر ما دليل زنده ای است مبنی بر ترک بودن ايشغوزها. استالين گرجی در راستای سياستهای ترک ستيزی خود، عده ای از ترکهای گرجستان را که" مه سکت، ماس کت" ناميده ميشوند، به ازبکستان تبعيد کرده بود. در زمان گورباچف، بعلت نارضايتی شان از شرايط در ازبکستان، خواستار عظيمت به سرزمين مادری خود، گرجستان، بودند ولی گرجستان اجازه برگشت به آنها نداد ، ودرعوض دولت آذربايجان آنها را که بيش از ۲۰۰۰۰ نفر بودند، قبول کرد. تحقيقات انجام شده، نشان داده که، آنها بازمانگانی از "ماساژت ها، ماساقت ها" هستند که قرنها در گرجستان زندگی کرده و اسم قبيله ای و زبان اصيل خود را حفظ کرده اند. آنها به لهجه ای ترکی که نزديک به ترکی آذری است،صحبت ميکنند.۱�
از ايشغوزها هزاران اثر تاريخی، لوازم زينتی مثل گوشواره،گردنبند از جنس طلا، ظروف و وسايل دکوری طلايی،زين اسب، پارچه، فرش و...پيدا شده است. اين آثار از قبرهای ايشغوزها که در گستره ای وسيع از آسيای ميانه تا شمال دريای سياه و آذربايجان پخش شده اند، پيدا شده است. مهمترين اين قبور در ارتفاعات شرقی کوههای آلتايی قرار دارند و معروفترينشان قبرهای موجود در "pazyryk" پازيريک در قازاقستان ميباشد. از "پازيريک" هزاران اشياء زينتی از جنس طلا و نقره ، که همراه اجساد بزرگان ايشغوز دفن شده بودند، پيدا شده است. از آنجا قديميترين قالی دنيا، که شبيه قالی ترکمنی است، و قديميترين زين اسب دنيا پيدا شده است.۱�
از قبور ايشغوزها در" سقز"، پايتخت شان در آذربايجان، نيز آثار کاملا شبي

آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: